بعد از ظهر روز پنجشنبه ، مادرشوهر جان زنگ زد که حالا که عصر میاین خونه ی ما، برا شام بمونید. میخوام آش قره قوروت بپزم.
وقتی همکلاسی بیدار شد جریان رو بهش گفتم. با تعجب نگام کرد و گفت این دیگه چه آشیه؟! ما همچین آشی نداریم.
همون موقع هستی زنگ زد. پای تلفن موضوع رو بهش گفتم. گفت حتما آش آبغوره بوده. اشتباه متوجه شدی. عالیه . همون آش گوجه ی ماست که قبلا خوردی.
به همکلاسی گفتم: گفت نابغه اون آش آبغوره است نه قره قوروت.
گفتم خوب من حواسم نبود حتما اشتباه متوجه شدم.
همکلاسی و هستی کلی خندیدند. همکلاسی هم کلی ذوق کرد که آخ جون آش آبغوره!
ما شب رفتیم خونه ی مادرشوهر. (خواهرشوهر دوباره اومده ایران) .
حال و احوال کردیم و کلی گفتیم و خندیدیم و منتظر شام شدیم.
حرف از آش شد که یهو خواهرشوهر گفت: منتظر آش آبغوره نباشیدا! این یه آش من درآوردیه به اسم قره قوروت که مادرجان از روی تلویزیون یاد گرفته. من که چشیدم و خیلی افتضاح بود.
قیافه ی همکلاسی دیدنی بود. من اما میخندیدم و میگفتم: دیدی من اشتباه نکردم. مامان خودش گفته بود قره قوروت.
حالا محتویات آش: بلغور ،برنج، ریحون و گشنیز، کدو، هویج، فکر کنم بادنجون هم بود. و البته مادرشوهر قره قوروت رو کنارش آورد چون حدس میزد کسی خوشش نیاد.
وای از دست این خواهر و برادر. اونقدر غر زدن که مادرشوهر گفت پا میشم براتون غذا درست میکنم.
من اما کمی نمک و آبلیمو به آش اضافه کردم و شروع کردم به خوردن. خوشمزه بود. به مادرشوهرجان گفتم والله این بیشتر شبیه سوپ سبزیجاته! باید اسمش رو عوض کنیم.
همکلاسی هم خورد اما گفت: چشمم موند دنبال آش آبغوره. خواهرشوهر اما گفت لطفا دیگه غذاهای جدید رو روی ما امتحان نکن. اونشب اونقدر خندیدیم که نگو و نپرس.
فردا ناهار(جمعه) خونه ی دخترعمه ی مادرشوهر دعوت بودیم. یه خانم تبریزی مسن و باحال. دختر و داماد و نوه و عروس دخترش هم بودند.
دخترعمه که من بهش میگفتم عمه جان، برای ناهار آش آبغوره و کوفته ی تبریزی و قورمه سبزی و زرشک پلو با مرغ پخته بود.
همکلاسی،دائم میخندید و میگفت ای کاش دیشب از خدا یه بنز خواسته بودم.
غذاهاشون واقعا خوشمزه بود. با اون سن بالا همه ی غذاهارو خودشون پخته بودند. کلی هم زحمت کشیده بودند. دستشون درد نکنه. یه ظرف سیلور خوشگل هم به من کادو دادند.
****
خدایا سپاس که یه خونواده ی خونگرم و مهربون نصیبم شده!
خدایا ممنونم که هوای دل این کپل مارو داشتی!
خدایا سپاسگزارم که همسر خوب و فهمیده ای قسمتم کردی که وقتی میبینه حال جسمیم روبه راه نیست همه جوره بهم میرسه و خونه رو حسابی مرتب میکنه!
خدایا سپاسگزارم که خودت به بهترین شکل هوامو داری و همه چیز رو روبه راه میکنی و من مطمئنم که :
پایان شب سیه سپید است!
****
بعدا نوشت: توی آش بادنجون نداشت اما کرفس و لوبیاسبز هم داشت.
درباره این سایت