محل تبلیغات شما

دیشب تولد مادرشوهرجان بود.

پریشب(دوشنبه شب) بعد از برگشتن از سر کار و خوردن شام، دست به کار شدم و یه کیک سیب پختم. مادرشوهرجان عاشق کیک های خونگی هستند. 

بعد هم گراتن مرغ و قارچ درست کردم و فقط موند سس سفید و پنیر پیتزا که گذاشتم تا دیشب قبل از رفتن خونه ی مادرشوهرجان آماده اش کنم.

راستی کدوم یکی از شما بودین که این غذا رو به من یاد دادید؟  فراموش کردم؟ کار هرکدومتون بود دستش درد نکنه. واقعا عالیه. 

بعد هم زنگ زدیم به مادرشوهر جان که ما فردا میایم خونه ی شما، شما هم نمیخواد چیزی برا شام بپزی! 

بدینگونه  شب سال نوی میلادی را در آشپزخونه سپری کردیم.

دیشب همینکه رسیدم خونه سس سفید (بشامل) رو درست کردم و ریختم روی مواد و بعد هم پنیر و دست آخر هم گذاشتمش توی فر. 

کمی به خودم رسیدم و لباس عوض کردم و آمپولم رو زدم و بعد از آماده شدن غذا همراه کیک رفتیم خونه ی مادرشوهرجان.

بسی بسی خوشحال شدند و ما هم از خوشحالی ایشان خوشحال شدیم.

دیروقت بود که برگشتیم خونه و الان هم دچار بی خوابی شدم و دارم اینارو مینویسم.

کپلچه هم زنگ زد که اینهفته نمیاد پیش ما. اینجوری این آخر هفته وقتم برا خودمه.

جمعه ناهار هم دخترعمه ی مادرشوهرجان ناهار دعوتمون کردند. 

****

خدایا بابت روزها و شبهایی که فرصت زندگی کردن به ما بخشیدی شکر. 

خدایا سپاس برای دور هم بودن ها و محبت هایی که در وجود ما قرار دادی.

خدایا سپاس برای وجود همطری مهربان و همراه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها